۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

همینجوری


http://ups.night-skin.com/uploads/89-7/1341294062.jpg


نهال بودم و در حسرت بهار! ولی
درخت می شوم و شوق برگ و بارم نیست
(فاضل نظری)

۷ نظر:

  1. گنگ بود
    با حالات باید برسی شود

    پاسخحذف
  2. چی میشه گفت!
    جور در نمیاد..

    پاسخحذف
  3. ....
    جهنمی شده ام هیچ کس کنارمنیست

    پاسخحذف
  4. سلام بر دوست عزیزم

    ببخش که به دلایل فنی کمتر اینجا میام....

    چی بگم....

    پاسخحذف
  5. ای دل من گرچه در این روزگار
    جامه ی رنگین نمی پوشی به کام
    باده ی رنگین نمی نوشی ز جام
    نقل و سبزه در میان سفره نیست
    جامت از آن می که می باید تهی ست
    ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
    ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
    ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
    گر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ
    هفت رنگش میشود هفتاد رنگ

    پاسخحذف