چه حس قریبی!! وقتی به چهره کسی که نه او را دیده ای و نه درکش کرده و به اندازه ی چند نسل با او فاصله داری نگاه می کنی و اینچنین شور و این چنین بی قراری تمام وجودت را فرا می گیرد روحت سرشار می شود از قیام از حرکت!!
نگاهش را با تو سخن دارد!!
عمق نگاهش تو را فرا می خواند به جاری شدن/فهمیدن/ایستادن/ فریاد کشیدن/ مقابله کردن و...
در حیرتم از چنین سیمایی!!
عشق را معنا می کند!! عشق را در وجودت به یادگار می گذارد!!
دلیلش برایم جای سوال داشت.
نگاهی به تاریخ!!
شاید بتوانم دلیل این حس را بیابم.
سید مجتبی نواب صفوی
در دوران غربت محض قیام کرد و نامی را به زبان جاری ساخت که گوش اندک شخصیتی با آن آشنا بود.
او نام حکومت اسلامی و حاکمیت احکام قرآن
را كه كمتر به گوش كسی رسیده بود بلند كردند.
او در زمانی چنین سخن گفت که جوانی بیست و چند ساله بود و در ان زمان تنها مبارزات
در حد مخالفت با ممنوعیت حجاب زمان رضا شاه بود.
او چنان پر شور و حرارت در راه و اندیشه های اسلامی استوار بود که عده ای را گرد خود جمع نمود.
او با مقاومت و شجاعت و باز تاکید می کنم شجاعت بی نظیر خود
حرکت هایی را بنیان نهاد و تاثیرات بسیاری در جهان اسلام باقی گذاشت.
و خاطراتی را در دل تاریخ به یادگار نهاد که بعد از گذشت چند دهه با خواندن آن ها قلبت را حس می کنی چون جوری دگر می تپد و کالبد تنگ می شود برای خروش روحت و زبان قاصر از بیان احساسات و کلمه ناتوان برای شرح بزرگواری او.
خاطراتی چون:
نخست وزیری هژیر و اعتراضات فداییان اسلام /دستگیری نواب و تلاش برای آزادی او /…اعدام انقلابی هژیر /سفر نواب به قم برای اعلام تشكیل مجمع مسلمانان /مردم كاشان و دكتر برجیس (بهایی)/نواب در دادگاه /اعدام انقلابی رزم آرا مهم ترین عاملی که از ملی شدن صعت نفت جلوگیری می کرد /دعوت از نواب برای شركت در مؤتمر اسلامی /شركت در مؤتمر اسلامی و حضور در فلسطین /نمازعشق /ملاقات با خبرنگار مسیحی /ملاقات با شاه اردن «ملك حسین»/بازگشت به عراق و آمادگی برای سفر به مصر و...
در آخر با خود گفتم که اگر با دیدن عکسش این چنین حسهای دروجودت ظهور نمی یافت جای سوال داشت!!!
یاد و نامش جاودان!!